خط سوم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی... آن خط سوم منم.

خط سوم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی... آن خط سوم منم.

تزلزل وجودی: یا چه شد که توانستم تحمل کنم در کافه ها بنشینم؟

انسان -بدون لحاظ عوامل بیرونی و عوامل تشویق  خودآگاه و ناخودآگاه- تمایل دارد نسبت به اعتقادات خودش در مرحله ای از سکون و امنیت ایستاده باشد. (و چه بسا این مسئله وابسته به یک تمایل جامع تری از انسان باشد که این گزاره پرتویی از آن است.) این تمایل سبب می شود از پارادایم های متفاوتِ از عقیده خودش دوری کند [نظیر انسان سنتی که به سمت فضاهای مدرن گرایش ندارد و اگر هم در آن قرار بگیرد نمیتواند آن را تحمل کند] و همچنین از سخن و تشکیک در عقاید خویش خودداری میکند. همچنین تمایل نشان می دهد که کلام موافق را بشنود و عقایدش تأیید شود، تا آنکه در جنجال و رفت‌وبرگشت میان عقاید خودش و عقاید دیگر به چالش کشیده شود.

اما گاه انسان به علل مختلف، آگاهانه و با تصمیم یا غیرآگاهانه و به اجبار، از میانه های محدوده باور خودش، که همه چیز را به نحو ساکن و در کمال امنیت داراست، به کناره های متزلزل وجودی خودش کشیده می‌شود. او در تقابل اعتقاد سابق خود و سخن های نو قرار میگیرد و دیگر نمی‌تواند رفتارهایش را بر حسب عادت و گرایشات سابق انجام دهد و به دیگر سخن، دچار نوعی تزلزل وجودی می شود. (روشن است این سخن در مورد انسانی است که نسبت به اعتقاد سابق خویش تمایل دارد، نه کسی که خودش را آگاهانه از آن جدا میکند و به اعتقاد دیگری می افکند.) تغییرات بنیادی انسان در مراحل تزلزل وجودی اتفاق می افتد، زمانی که خویش را در آستانه انتخاب می یابد و دیگر رویه همیشگی رفتاری و ذهنی اش که همه چیز را بر حسب گرایش ها و عادات عمل میکرده است، امروز دیگر کارساز نیست، چرا که در جایگاه سنجش و تعقل و انتخاب است. باید کاری بکند، و این تزلزل نمیتواند برایش محل امن باشد، او تمایل دارد که امنیت و سکون در باورهای خویش را مثل گذشته داشته باشد و حال امروز او، حال شهری پس از زلزله است. یا باید بماند، آنچه را خراب شده است ببیند و ساختن دوباره خانه قبلی را انتخاب کند، یا باید برود و در شهر دیگری با قوانین جدید و نامأنوسش ساکن شود.

آنچه تزلزل وجودی را، ارزش‌مند میکند، صرف تغییر نیست؛ بلکه تغییر آگاهانه است. اول اینکه انسان آگاهانه فعل انتخاب را انجام می‌دهد و دیگر آنکه انتخاب شده ش بر اساس آگاهی است.

تزلزل وجودی انسان را وادار می‌کند به آگاهانه انتخاب کردن و نتیجتا درگیر شدن با این انتخاب. به این معنا که خود را همواره در مقام سنجش و مقام بررسی و اتهام قرار می‌دهد و ممکن است برای این انتخاب، خودش را مستحق تحسین یا مذمت واقعی و متمایزی بداند. به تبعات و آثار انتخابش فکر میکند، از اندیشه آن به سختی رها میشود و گویی برای این انتخاب، مرتبه ای از قوت و شدت قائل است که برای انتخاب های هرروزه زندگی اش آن را قائل نیست.

این انتخاب، در بسیاری از موارد متضمن نکته دیگری هم هست. انسان در مرحله تزلزل وجودی، در کشاکش تمایل های مختلفش قرار دارد وگرنه دچار تزلزل نمی شد. بنابراین در نهایت، هر گزینه ای که انتخاب شود، به معنای دست کشیدن از منافع و پذیرفتن سختی های مسیر انتخاب شده است. چون این مسئله آگاهانه و بر اساس تعقل انتخاب شده، بنابر این پذیرفتن سودها و ضرر ها بر اساس تعقل به این معنا است که انسان در مسیر تعقل عملی خودش گامهایی برداشته است که مشخصا ارزشمند است.

از طرف دیگر، انتخاب شده بر اساس آگاهی است. همانطور که گفته شد، کسی که در تزلزل وجودی قرار میگیرد، علتش این است که نمیتواند تمایل قطعی به یک گزینه پیدا کند. او در کشاکش بین تمایل ها و منفعت ها قرار میگیرد و ناچار به سنجش است. سنجش فرآیند بررسی نقاط مثبت و منفی هر گزینه است. برای این سنجش، انسان ناچار به تعمق جدی در پدیده هاست. این تزلزل وجودی منجر میشود به اعتقادات خودش که سابقا به آن پایبند بوده است به دیده تردید بنگرد. گزاره های آن را تحلیل منطقی و متافیزیکی بکند. آن را در مظان اتهام و تردید قرار بدهد. آن را با تجربیات بسنجد. احساس نیاز پیدا میکند که به سمت دانایی بیشتر و منابع دانایی پیش برود. سوال های اساسی در ذهنش شکل می‌گیرد. خلاصه آنکه برای فهمیدن حرکت می کند. این سنجش و تردید در تمامیت و حقانیت گزاره ها، باعث میشود نهایتا انسان هر مسیری را که انتخاب کرد، به زوایای انتخاب خودش آگاهی داشته باشد و با هم‌مسیر های خودش تفاوت جدی پیدا کند چرا که برای رفتارهای حسب اعتقاد خودش، پشت گرمی محکمی به دلیل و آگاهی اش دارد. هر رفتار او -ولو همراه با جماعت باشد- اما متمایز است به آگاهی. همانگونه که با آگاهی دست به رفتارش زده است، از رفتار خودش دست نخواهد کشید مگر به آگاهی و دلیل. بسیار پیش می آید که بعد از این آگاهی، انسان تلقی جدیدی از گزاره های اعتقادی پیدا میکند. قرائت تازه ای از بینش و جهان بینی دارد که تا قبل از این تزلزل، یافت نمی شد. (و همین مسئله است که سبب شده است بسیاری از حرکت های فکری جهان، پس از تزلزل در آدمها به وجود آید.) یا حتی ممکن است فرد، پس از تزلزل مسیری را انتخاب کند که حسب آگاهی خودش التزام به گزاره های مختلف در عقاید مختلف است. گویی مسیر سومی را انتخاب کند که آن را خودش کشف کرده است و اولین قدم های مسیر را خودش بپیماید.

کاملا محتمل است که انسان بعد از یک تزلزل وجودی عمیق، خودش را تعمدا از مناطق امن ذهن خودش فاصله بدهد، در هر چیز تردید کند و آن را دوباره بنگرد و دوباره بفهمد. دیگر جرأت تردید کردن در باورهای خودش پیدا میکند.