خط سوم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی... آن خط سوم منم.

خط سوم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی... آن خط سوم منم.

«تشیع عراقی، تشیع ایرانی»

در طول چندباری که در پیادهروی اربعین، شرکت کرده‌ام، بارزترین مسئلهای که نظر مرا به خود جلب کرده، تفاوت فاحش میان ایمان عراقی و ایمان ایرانی بوده است.1

ایمان در تعریف تشیع عراقی، مقوله‌ای است از جنس باور، از جنس اعتقاد. امری معرفتی که به یقین فرد، آغشته شده و برایش به نحوی اثبات شده و بدون شک است. آنچه در عمل، از شیعه عراقی دیده می‌شود، تبلور ایمان است. ایمان، باوری است که به قدری، نهادینه شده که مبنای دیدگاه و در نتیجه عملکرد قرار گرفته است.

عملکرد او، نوعی زبان ابراز ارادت قلبی و عمیق اوست. در تشیع عراقی، محوریت عمل، کشف تجربه دینی و باروری یا تخلیه روح نیست، بلکه عملکرد شیعه عراقی، یک سره تابع شناخت وظیفه است و تلاش معناگرایانه او، فقط ابراز کوچکترین ارادت اوست. رفتارهای دینی، او را به خویش معطوف نمی‌کند، بلکه زبان کرداری اوست برای سخن گفتن از معنا و درونیات قلبش. در واقع برای او، رفتار، نقش هرمنوتیکی برای ابراز درونیات و ایمانش دارد. از همین رو این تعبیر از ایمان، که تلقی اصیل از ایمان دینی است، با بحران‌های روحی فرد ارتباطی ندارد. او به دنبال تسلای خاطری نیامده. آمده ارادتی عرض کند و به قدر اندکی، سهم خودش را از این ارادت ادا کند. بنابر این کردار او، یکپارچه معناست، و در ذهنش بی توجه به صورت و ظاهر می‌شود. به چشمش مقدار مهمان و تزیین و رنگ و بو نمی‌آید. برایش حصول اشک یا دوام در اتصال یا حال خوش در زیارت، مطرح نیست. می‌آید، خسته و دوان، سلامی می‌کند و لبیک می‌گوید و می‌رود. تمام آنچه در راه آمده، برای همین ارادت است و بس. همین که جان ایمان، ابراز شد، دیگر صورت عمل، ارزش و اعتباری ندارد که بخواهد دوام یابد. برمی‌گردد تا به زندگی و هنجارهای دیگر ایمانی‌اش بپردازد.
دقیقا نقطه مقابل این ایمان، مفهوم ایمان در بازتعریف دولت-ملیتی ایرانی‌اش قرار دارد. امری است فاقد معرفت، از جنس تجربه وجودی و حتی گاهی متضمن تناقضها و عناصر غیرعقلانی. ایمان، دیگر حاصل کشف و اثبات ابعاد هستی نیست، بلکه نوعی پاسخ است به بحرانهای انسان مدرن. ایمان ابزاری برای رهایی از مسائلی است که برای انسان مدرن، اهمیت وجودی دارد. ابزاری که نیاز به باور یقینی ندارد بلکه کارکرد ابزاری آن، همراه با شک هم حاصل میشود. کارکرد ابزاری آن، فقط نیاز به اعتماد دارد که آن هم با ضمیمه شدن تجربه معنوی، میسر میشود.

در این رویکرد، ایمان و اعتقاد، دو مقوله مستقل از یکدیگرند. مطابق این تلقی، مذهب یک مجموعه تفکر که در آن هنجارهایی بر اساس اعتقاداتش تنظیم شده باشد، نیست. بلکه نوعی آیین و Cult است که با اجرای آن، میتوان به تجربه‌ای رسید و احیانا میسر است که این تجربیات را با گزاره‌ها و اعتقاداتی تعبیر کرد، هر چند منطقا مستقل از آنهاست. فرد در ایمان مدرن، خود را به عمل و کردار می‌اندازد تا نقش پاسخ‌دهندگی ایمان، با تجربه، ابزاری و کاربردی شود. نظیر فردی که در گردابی افتاده و نیاز به شاخه‌ای برای رهایی و دست یازیدن دارد. اون نیاز ندارد که بداند آن شاخه، چقدر واقعی است، فقط کافی است به آن دست بیندازد و خاصیت رهایی بخشی آن را، «تجربه» کند. همین تجربه برای موجه‌‌شدن کافی است. از همین رو، لزومی ندارد که به تمامی جنبه‌های دین و تمامی ابعاد معرفتی و هنجاری یک مکتب، التزام اعتقادی باشد. بلکه این ایمان در ذات خودش، فارغ از سنجش‌ها و استدلال‌هاست. فرد می‌تواند تلقی شخصی از آن ارائه دهد و تجربیات دینی‌اش را با تعبیر شخصی خودش، ابراز بدارد. می‌تواند فارغدلانه، مرتکب تمامی ناهنجاری‌های دینی شود، اما با اتصاف خود به یک تجربه دینی، ایمان را بچشد! مکتب، به هرکس، مطابق آنچه نیاز دارد و به اندازه نیازش، پاسخی می‌دهد و با تجربه ایمانی، تسلی کوچکی به بحران روحیش حاصل می‌کند.

در ایمان مدرن، هنجارها فاقد معنای ذاتی هستند. صورتشان نظیر هنجارهای ایمان سنتی است و اساسا نقش صورت و ظاهر در رفتارها برایش جدی‌تر است و موکب‌هایش عظیم‌تر و باجلوه‌تر است! ارزش‌گذاری رفتارها براساس همراهی با معنا نیست بلکه براساس شدت تجربه‌ای که به همراه دارد، سنجیده و اعتبارسنجی می‌شود. تجربه‌های دینی، مثل اشک، حال زیارت و غیره، هنجارها را اعتبار می‌بخشند و به آن جان می‌دهند. فرد می‌آید، در صحن می‌نشیند برای کشف چنین تجربه‌ای. در راه هرچه پیش آمده چشیده و نوشیده و سخن از هرچه بر ذهن آمده، رانده. اما حس می‌کند که در یک حرکت بزرگ شرکت کرده و همین برایش کافی است که تا کردارش را ارزشمند بداند. در تجربه دینی، فرد توجهش به معنا معطوف نمی‌شود. او از رفتار، تلاشی برای ابراز معرفت و زوایای وجودش ندارد، بلکه توجه اصلی او، حل بحران‌هایش است. او آمده تا پاسخی بگیرد نه آنکه پاسخش را اعلام بدارد. او در خلال تجربه دینی‌اش، توجه‌ش به جهان معرفتی خودش معطوف نمی‌شود بلکه او بیشتر در حفره‌ها و کمبودهای وجودی خودش فرو می‌رود. از همین رو انسان مدرن، بعد از تجربه دینی، احساس تخلیه و راحتی می‌کند. چرا که خود را تخلیه کرده نه عرضه به پیشگاه حق.
ایمان مدرن ایرانی، برای جوینده معنا، زشت و زننده و درهم و پرتناقض است. جستجوی خودخواهانه خویش است در میانه میدان. تمسک به شاخهای است برای رهایی از گرداب. نه قطره شدن و جزئی از این گرداب بودن. حاصل رفتار دینی عراقی، دور شدن از خویش است و حاصل رفتار دینی ایرانی، معطوف شدن بیشتر به خویش.

-------
1- (یا شاید تعبیر بهتر آن باشد که بگوییم ایمان سنتی و ایمان مدرن. اما به لحاظ اینکه ایرانی بیشتر دچار مدرنیته شده، حضور ایمان مدرن در ایرانی بیشتر است).