خط سوم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی... آن خط سوم منم.

خط سوم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی... آن خط سوم منم.

آدمی را فقط لباس خویش، سزاست.

‌توی دنیای ما، نقش‌ها و هویت‌های زیادی هست که برخیشون رو ما حسب زیباشناسی‌مون می‌پسندیم برای خودمون و برخی‌شون هست که با شخصیت و هویت ما، سازگاری و تناسب دارند.


یکی از خصایص آدمی اینه که وقتی هویتی رو دوست داره، تلاش می‌کنه بهش برسه یا اصلا اداش رو در میاره که بهش رسیده، تا احساس رضایت بکنه. عمده افراد هم این هویت رو - به نحوی، خصوصی یا عمومی - هی ابرازش می‌کنند. ابراز می‌کنند، تا باور کنند که به اون هویت رسیده‌ند. مثل لباسی که آدم دوسش داره و می‌پوشه و جلوی آینه خودش رو برانداز می‌کنه، اون هویت رو - واقعی یا ادا و نمایشی - تنش می‌کنه و هی به بقیه نشون میده و باهاش می‌رقصه. چون با دیده شدن، احساس می‌کنه که داره خودش رو با این هویت، می‌بینه و به رسمیت می‌شناسه و برانداز می‌کنه که چه خوب شده. احساس می‌کنه که این هویت، چقد بهش میاد. (چون ما در آدم‌ها، دنبال آیینه‌ایم)


قضیه وقتی شدیدتر میشه که اون هویت موردپسند، واقعا هم برازنده و سازگار با شخصیتش باشه. هربار که این لباس هویت رو تن می‌کنه، پر از انرژی میشه. لذت می‌بره. خودش رو توی این لباس نشون میده. اصل زندگیش میشه. براش تلاش می‌کنه، خسته میشه و خستگیش رو هم دوست داره. درد می‌کشه، زمین می‌خوره، از دست میده و همه اینها رو هم دوست داره. توی پستی و بلندی راهش، همیشه براش انرژی و توجه داره. پای سختی‌هاش می‌ایسته.


من آدم‌های اینطوری رو که می‌بینم، جدا لذت می‌برم. یعنی تحسین می‌کنم، احساس می‌کنم آفرین، تو دقیقا در جای درستش هستی. حالا زندگیت رو بکن، لباس قشنگ هویتت رو بپوش، بگو این لباس به من میاد و بچرخ و بخند و لذت ببر. چون این لباس مناسب توئه. خیلی آدم‌ها هستند که ممکنه توی تن تو ببینند و فکر کنند چه قشنگه، منم بپوشمش. اما اشتباه میکنند عمدتا. هرکس لباس خودش رو باید پیدا کنه.


توی شبکه‌های اجتماعی، توی زندگی واقعی، اینگونه افراد متهم میشن به خودنمایی و شوعاف، اما برای من احساس اصالت و زیبایی دارند. مثلا دیروز و امروز که کاربر س رو دیدم، وقتی در مورد تایپ‌های شخصیتیمون حرف می‌زدیم، دیدم چقدر شغلش، فعالیت روزانه‌ش، زندگیش متناسب شخصیتشه و لذت می‌بره. چقد خوب و تحسین‌برانگیزه. یا وقتی دوستان دور و نزدیکم رو دنبال می‌کنم و می‌شناسمشون، می‌دونم که چقد برازنده هویت‌هاشون هستند. در نتیجه تک‌تک کارها و حرفهاشون رو از ته قلب تحسین می‌کنم و با خودم میگم آره این لباس رو بپوش و برقص. تو برای رقص در همین لباس، آفریده شدی اصلا! وقتی موژان از موسیقی و ترجمه‌ش میگه، علی و ریحانه از ساخته‌ها و کارهاشون میگن، آرمینا از نویسندگیش میگه، وجیهه از تفکرات روانشناسانه‌ش میگه، احمد از مدرسه و سفرهاش میگه و حسین از تجربیات هنریش میگه و همه و همه که اگه بخوام نام ببرم، این نوشته از همین هم طولانی‌تر میشه، من با شوق می‌خونم و لذت می‌برم. چون این آدمها، توی لباس خودشون هستند، نه لباس یکی دیگه. اصیل هستند.


می‌فهمم ممکنه آدم‌هایی باشند که احساس کنند بابا چقد نمایش. به اون قضاوت‌گران کوچیک توی خونه هم کمی حق میدم. چون اونها نمی‌دونن این لباس، چقد مناسب این آدم‌هاست؛ چون این آدم‌ها رو نمی‌شناسند. به هرحال مهم نیست. دوستان خوبم، لباس‌هاتون برازنده شماست. گور بابای حرفهای بقیه. لباس مناسبتون رو بپوشید و برقصید.