خط سوم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی... آن خط سوم منم.

خط سوم

آن خطاط سه گونه خط نوشتی... آن خط سوم منم.

داستان و نمایش

قضیه اینه که همه نشستند دارند یه نمایشی رو نگاه می‌کنند و به داستان گوش میدن و شدیدا غرق نمایش هستند که یهو یه نفر پا میشه میگه بابا داستانش این نیست گیج‌ها. نمایشنامه یه چیز دیگه‌ست و یه عده رو به کار می‌گیره که کلا داستان رو اشتباه فهمیدید و به حرفش گوش میدن. یه گوشه دیگه هم یکی دیگه همینکارو می‌کنه اما میگه داستان نمایشنامه یه چیز دیگه‌ست. بعد بین این گروه‌ها دعوا میشه که داستانش چیه و نمایش هم همینطوری در جریانه. این وضعیت و داستان‌های مختلف و جدید تا قرنها ادامه پیدا می‌کنه تا اینکه یکی دیگه پا میشه و میگه بابا کجای کارید؟ ما کلا ناشنوا هستیم و اصلا نمیتونیم نمایشنامه رو بشنویم!! همه متحیر می‌مونند و بعد میگن پس هیچی دیگه، هرکس خودش باس یه داستانی برای این نمایش بسرایه! یه عده دیگه گفتند اصلا شاید این نمایش، داستان نداره. از کجا معلوم؟ ول معطلیم همه‌مون. پاشیم بریم. باز یه عده یه گوشه دیگه میگن آقا درسته ما ناشنواییم، اما ما موفق شدیم شنوا بشیم و داریم داستان رو می‌شنویم! میگی نه، بیا تست کن. باز دعوا و انکار و از کجا معلوم؟ شاید توهم باشه اصلا. باز یه عده اومدن گفتن ما ناشنوا هم نیستیم، کم‌شنواییم. برا همین میشه یه چیزهایی از داستان رو کشف کرد. ساکت باشید، گوش بدید خب.

و خلاصه، نزاع‌ها، بین این گروه‌ها ادامه داشته و دارد. در پس‌زمینه هم، نمایش در جریانه هنوز.


خلاصه‌ای از تاریخ فلسفه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد