برای ذهنم چارچوب ساختم، چرا که معتقدم با در عصر انباشتگی اطلاعات قرار داریم و با احاطه ای از اطلاعات تنظیم نشده و مرتب نشده، عملا هیچی نمیدانیم!
هر داده ای باید جای خودش را داشته باشد، باید تحلیل شده در خانه خودش جای بگیرد، باید روابط داده ها بررسی شود و برای اینکار مهم است که خانه خودش را پیدا کند تا همخانه ای هایش را راحت تر پیدا کند، روابطش سنجیده باشد، اشتباهی با داده های دیگر، روابط غیر قیاسی و اشتباه نداشته باشد و با روابط صحیح با خانواده خودش، بتواند به فرآیند تولید داده کمک کند. بدون خانه، بی هدف نچرخد که دست آخر هم فراموش شود، حال آنکه آبستن داده های عالی و تازه ای میشد که از دست رفت!
به عنوان مثال داده های تاریخی، جای مشخصی دارند، داده های فلسفه تاریخ، خانه دیگری!
داده های فلسفی را به خوبی در خانه های مختلف خود، دسته بندی میکنم
در بسیاری مواقع خانه هایی ساخته ام که هنوز خالی از سکنه است، آماده است که حرف جدید واردش بشود. مثلا خانه ای برای یک پرونده دارم که خالی است و اخیرا که نکته ای در مورد همان مسئله به گوشم خورد، او را راهی همان خانه خالی کردم، در حالی که هیچ سکنه دیگری وجود نداشت، اما مهم نیست، مهم این است که کار دقیق باشد. دیر یا زود، خانه خالی ساکنین خودش را می آورد!
مشکل فقط وقتی است که حرفی بی خانه میماند. کل شهر را به هم میریزد :|
چ عنوان قشنگی داره وبتون آخه من سحررر هستم،
وبتون 20 به منم سر بزنید کلبه خرابه ما رو مزین کنید...
6618